کلاس ما

در این وبلاگ به فعالیتهای کلاس ما پرداخته می شود

کلاس ما

در این وبلاگ به فعالیتهای کلاس ما پرداخته می شود

خاطراتی از یک دانش آموز پنجاه سال قبل (3)

  با یاد ونام خدا 

  خاطراتی از یک دانش آموز پنجاه سال قبل (3)

  سلام. امیدوارم که خوب و تندرست باشید. هدفم از قرار دادن این مطلب در وبلاگ این است که شما با زندگی سخت و مشقت بار دانش آموزان گذشته آشنا شوید و از همه مهمتر قدر امکانات فعلی زندگیتان را بدانید و از اولیایتان سپاسگزار باشید که چنین امکانات و رفاهیاتی برایتان فراهم کرده اند. 

  یکی از خاطرات همه ی ما پسرها مربوط به اصلاح موی سربود. آن زمان دانش آموزان ابتدایی باید موهای خود را ماشین می کردند یا به اصطلاح  از ته می زدند. معمولا دوهفته یکبار این کاررا می کردیم و آن هم هفته ای که سازمان ظهربودیم و شنبه صبح بیکار. بیشترمواقع به علت بازیگوشی فراموش می کردیم و نزدیک ظهرکه یادمان می آمد با عجله  پنج ریال از مادر می گرفتیم و به سلمانی ( آرایشگاه ) می رفتیم. در بازار چشمه علی سه آرایشگاه وجودداشت.  یکی ازآرایشگرها بخشی ازمغازه ی خیاطی آقای محمد پناهی را اجاره کرده ودر آن مغازه اش را راه انداخته بود ( محل خیاطی آقای پناهی فعلا به سوپرمارکت تبدیل شده و بخشی از آن که آرایشگاه شده بود، اکنون خالی است ). ما بیشتر پیش او می رفتیم. اوهم که می دانست ما عجله داریم، با شتاب زیاد کاررا شروع می کرد ومی خواست سرعده ی بیشتری را اصلاح کند چون درآمد خوبی بود. ماشین های اصلاح، دستی و کهنه بود و بیشترمواقع موهای ما درآن گیرمی کرد واو اول با قرولند سعی می کرد موهارا آزادکند و چون موفق نمی شد یک مرتبه آنرا می کشید و موهای مارا هم از بیخ در می آورد و درمقابل درد ما با حالت خاصی می گفت: بزرگ میشی یادت میره. روزهای شنبه روز درآمد آرایشگرها بود و هرکدام حداقل موی سر حدود بیست نفررا اصلاح می کردند که رویهم ده تومان عایدشان می شد و برای آن روز عالی بود گرچه تا آخرهفته مچ دستشان درد می کرد. هنوز وقتی از مقابل آن مغازه رد می شوم، گرچه دیگر آرایشگاه نیست ولی همان صحنه هایادم می آید. برخی از بچه ها هم بودند که چون پول ( یعنی پنج ریال ) برای اصلاح موی سرشان نداشتند، پدر یا مادرشان در خانه با قیچی موی آنها را کوتاه می کردند.  البته سعی داشتند که این کار را با مهارت انجام دهند ولی خود شما بهترمی توانید نتیجه ی کار را پیش چشم مجسم کنید.

 

  روزهای شنبه نظافت بچه ها را نگاه می کردند ( چه نظافتی ) ! یکی از موارد ناخن ها بود. اکثرا ناخن گیری در کار نبود و بزرگترها ناخن بچه ها را با استفاده از تیغهای کهنه ی صورت تراشی کوتاه کرده و اعلب بخشی از گوشت زیر ناخن را هم با آن می بریدند و چه دردی!. معمولا به علت بازیگوشی کوتاه کردن ناخنها را فراموش می کردیم و سرصف یادمان می آمد و سعی می کردیم با دندان آنها کوتاه کنیم. فکر می کنم بیشترماها به همین علت، عادت  به ناخن جویدن پیدا کرده ایم.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.